محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

دل تنها

  توقع زیادی نیست گاهی به خواب هایم سری بزن برای من که دستم از واقعیت ها کوتاه است تو ملموس ترین رویایی   ...
26 اسفند 1392

بخدادوری سخته

    دیدید بعضی وقت ها بچه ها که با مامان هاشون میرن بازار دست ماماناشو ول میکنن گم می شن ومامانا از ترس ت و پاشو گم میکنن و میگن ای خدا بچم بچم اما وقتی بچه رو پیدا کردن اول میزنن زیر گوشش و بعد محکــــــــــــــــم بغلش میکننو غرق بوسه و شکرمیشن ای کاش میشد طاها رو یهو پیداکنم......... بگیرمش كلی كتكش بزنم و یهو وسط كتك ،... بزنم زیر گریه و بگم : " آخه دیوونه ! دلم واست تنگ میشه ، اینقدر از من دور نباش خب " !   ...
26 اسفند 1392

بدون عنوان

می نویسم تا بدانی : باران ابرها زود گذرند و باران چشم مادر ماندگار تر ! می نویسم تا بدانی : رد پا فانی و رد مهر من سوزنده تر از هر آتش ! می نویسم تا بدانی : اسم ها تکراری ولی یادشان همواره قشنگ ! می نویسم تا بدانی : دوستت دارم و تمام نوشته هایم بهانه ست برای گفتن ” دوستت دارم “های دلم   برای گفتن ” دوستت دارم “های دلم ...
26 اسفند 1392

بدون عنوان

یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینشت قلبت را بوسیده...   وگرنه تو مامانتو با این حال بدش تنها نمیزاشتی ...........   طاهای من عاشقانه دوستت خواهم داشت بی آنکه بخواهم دوستم داشته باشی   ...
26 اسفند 1392

چگونه بگویم خداحافظ.........

بوی باران که می دود میان فصل پاییزی دلم، دلتنگ اشک هایی می شوم که از سر دلتنگی تو ریخته ام.   بوی باران می آید و اما باران نمی بارد. مثل بغضی که این روزها سرشارم کرده و اما نمی شکند. پاییز امسال مرا به وهم غریبی فروبرده است.. .این زود آمدن ها ، این ابرها که اشک هایشان را می بلعند، این سرمای ناگهان، مرا می ترساند ... پاییز امسال هوای غم دارد و می ترسم که این اندوه ابدی شود. خدای من! مگر نه این همان فصلی ست که همیشه برایم سرشار زیبایی بود؟بوی نو بوی مدرسه بوی کتاب های تا نشده بوی تغذیه صدای جیک جیک صدای زندگی نو . پس چرا این روزها، سخت دلم را می زند؟!   مهربانم.طاهای من ! شاید این نبود توست که مرا این...
26 اسفند 1392

خسته و پریشانم

سلام به طاهای خودم مادر به فدات خیلی دلشکسته ام خیلی پریشانم  نمی دونی با رفتنت چه چیزایی از من بردی اول از همه روح ام عشقم انتظارم ایمانم امیدم ذوقم همه رو به خودت بردی نمی دونی این مدت که نبودم کجاتها بودم و چی ها به من گذشت یه ذره حال و روزم بهتر بشم بهت میگم یه حرفایی دارم برای تو یه نفر دیگه الان که دارم برات می نویسم چشمام هیج جا رو نی بینه اشک امانمو بریده از تو و خدا یه ذره گله دارم ............ از شما دو نفر که الان پیش هم هستید و من تنهام ای خدا من دیگه خسته ام یه جونه از امید بهم نشون بده منو از این همه ناباوری و خرافات و غیر از تو بودن بکش بیرون خدایا چرا من این همه برای تو شریک پیدا میکنم...
26 اسفند 1392